شلیک به مهندس جوان در ویلای دماوند
گروه حوادث/ مرد جوان که مدعی است هنگام تمیز کردن اسلحهاش گلولهای ناخواسته به دوستش شلیک و منجر به مرگ وی شده است پس از دو ماه لب به اعتراف گشود.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 19 آبان پسر جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از ناپدید شدن برادرش دانیال خبر داد و گفت: از حدود 24 ساعت قبل برادر 37 سالهام بهطرز مرموزی ناپدید شده است.
وی در ادامه گفت: برادرم بهتازگی شرکتی دانش بنیان تأسیس کرده و به سختی سرگرم کار است حتی گاهی اوقات شبها هم در شرکتش میخوابد. آخرین بار ساعت سه بعداز ظهر 18 آبان، دانیال به مادربزرگم زنگ زده و گفته با یکی از دوستانش به نام هومن برای صحبت درباره کارهایش به ویلایشان در اطراف دماوند میرود، اما بعداز آن دیگر خبری از برادرم نشد و نگرانش هستیم.با شکایت پسر جوان تحقیقات به دستور بازپرس جنایی آغاز شد و بررسیهای اولیه نشان میداد که دانیال با خودروی شخصی خود نرفته و خودروی او در پارکینگ خانهشان است.
در حالی که تحقیقات برای یافتن دانیال ادامه داشت، خانواده او تصویر پسرشان را در فضای مجازی منتشر کردند تا شاید کسی از سرنوشت وی مطلع باشد و موضوع را به آنها خبر دهد، اما باز هم هیچ رد و اثری از او بهدست نیامد.
در ادامه بررسیها کارآگاهان پلیس دریافتند دانیال شهریور امسال برای انجام کاری به محل کار هومن مراجعه کرده و با او آشنا شده و بعد هم کمکم به دوستان صمیمی تبدیل شده بودند؛ از آنجا که هومن آخرین نفری بود که با دانیال ملاقات داشت کارآگاهان به سراغ وی رفتند.
آخرین ملاقات
هومن که کارمند یکی از ارگانهای نظامی بود در تحقیقات اولیه گفت: من و دانیال آن شب باهم در ویلای دماوند بودیم. شب را خوابیدیم و فردا صبح، دانیال را به تهران رساندم و من به محل کارم رفتم و او هم به شرکتش رفت.در حالی که مدرکی علیه هومن نبود، مرد جوان آزاد میشود، اما همچنان احتمال دست داشتن او در ماجرای ناپدید شدن پسر جوان، از سوی بازپرس جنایی و تیم تحقیق مطرح بود.
بررسیها در این باره ادامه داشت تا اینکه مدارک و شواهدی علیه هومن بهدست آمد و باعث شد تا این بار مرد جوان بهعنوان تنها مظنون این پرونده بازداشت شود. او که پساز دستگیری همچنان منکر جنایت بود، زمانی که با مدارک پلیسی و قضایی مواجه شد لب به اعتراف گشود و گفت: من نمیخواستم او را بکشم قتل ناخواسته رخ داد.
وی درباره جزئیات ماجرا گفت: روز حادثه باهم به ویلای دماوند رفتیم تا درباره کاری صحبت کنیم من داشتم اسلحهام را تمیز میکردم که خیلی اتفاقی گلوله از اسلحهام شلیک شد و به دانیال اصابت کرد؛ از این اتفاق شوکه شده بودم وحشت زده بهسمت دانیال دویدم که خونین روی زمین افتاده بود هر چه او را صدا زدم جواب نداد. وقتی متوجه شدم نفس نمیکشد از ترس نمی دانستم چکار کنم. ابتدا خواستم جسد را داخل خودروام بگذارم و از ویلا بیرون ببرم، اما خیلی سنگین بود و نمیتوانستم تنهایی این کار را انجام دهم. به ناچار تصمیم گرفتم که جنازه را مثله کنم، بعد هم جسد را داخل چند کیسه قرار داده و داخل خودروام گذاشتم. شب در همان ویلا خوابیدم و صبح راهی محل کارم در تهران شدم.
وقتی به محل کارم رسیدم اسلحهام را تحویل دادم و بعد هم به بهانه مأموریت به سمت قم رفتم و جسد دانیال را در بیابان رها کردم.
بدین ترتیب با اعترافات این مرد تیم جنایی برای کشف جسد مقتول به محلی که متهم اعلام کرده بود رفتند اما تا کنون جسدی پیدا نشده است و بررسیها برای کشف جسد پسر جوان و زوایای پنهان این جنایت به دستور بازپرس جنایی ادامه دارد.
پایان درگیری مسلحانه با مرگ گروگان و گروگانگیر
گروه حوادث / مرد گروگانگیر که مقابل چشمان پلیس گروگانش را با شلیک گلوله به قتل رسانده بود خودش نیز با شلیک پلیس مجروح شد و جان باخت.
سردار عزیزالله ملکی، فرمانده انتظامی استان گیلان در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران»، درباره جزئیات این پرونده گفت: عصر شنبه 19 دی با مرکز فوریتهای پلیسی 110 تماس گرفته شد و خبر یک گروگانگیری در منطقه غازیان شهرستان انزلی اعلام شد. پس از این تماس مأموران بلافاصله به محل اعزام شدند و صحت موضوع تأیید شد.
وی در ادامه افزود: همزمان با ورود مأموران به محل مشخص شد که مردی میانسال در حالی که اسلحهای در دست داشت مردی 45 ساله را گروگان گرفته و تهدید به مرگ میکند در حالی که مأموران سعی در آرام کردن متهم و خلع سلاح وی و آزادی گروگان داشتند وی با مشاهده پلیس و به تصور اینکه زمان مناسبی برای فرار از دست گروگانگیر است، اقدام به فرار کرد اما در همان لحظه مرد مسلح با دو گلوله از اسلحه شکاری که همراهش بود گروگان را مورد هدف قرار داد و وی کشته شد. در ادامه مأموران انتظامی برای کنترل اوضاع و حفظ جان سایرین با رعایت قانون به کارگیری سلاح به سمت گروگانگیر تیراندازی کردند و وی را از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار دادند که در نهایت وی را بازداشت و به بیمارستان منتقل کردند.
سردار ملکی درخصوص آخرین وضعیت متهم گفت: متهم صبح روز یکشنبه به سبب شدت خونریزی جان باخت و در حال حاضر تحقیقات درباره علل این گروگانگیری از همسر گروگان و فرزندش در جریان است.
بررسیها در این پرونده نشان میدهد مرد مسلح به تصور اینکه مقتول برای همسرش مزاحمت ایجاد کرده وی را گروگان گرفته و به خانهاش برده بود که با شروع درگیری و اطلاع ماجرا به پلیس سرانجام این پرونده با مرگ گروگان و گروگانگیر خاتمه یافت اما تحقیقات از همسر متهم درباره جزئیات این حادثه ادامه دارد.
اعتراف به قتل مرد طلافروش با آمپــــول بی هوشی
گروه حوادث/ 3 مرد تبهکار که برای سرقت از مرد طلافروش او را به قتل رسانده بودند صبح روز گذشته در شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از سال 98 با گزارش ناپدید شدن مردی میانسال آغاز شد. همسر وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: همسرم مازیار طلافروشی دارد او هر روز ظهر به خانه میآمد و پس از صرف غذا دوباره به سرکارش برمیگشت اما امروز به خانه نیامد و هرچقدر هم با تلفن همراهش تماس گرفتم پاسخگو نبود و بعد از یک ساعت هم تلفن همراهش خاموش شد. نگران شدم و به مغازهاش رفتم که کرکره مغازهاش پایین بود و داخل مغازه هم کسی نبود.
پس از اظهارات این زن مأموران به مغازه مرد طلافروش رفتند و تحقیقاتشان را آغاز کردند؛ در نخستین گام دوربینهای مداربسته مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد زمانی که مازیار در حال بستن مغازهاش بود، 2 مرد با یک خودرو که آرم اورژانس اجتماعی داشت به سراغش آمده و او را سوار خودرو کرده و از محل رفتهاند. دقایقی بعد نیز آن 2 مرد به مغازه برگشته و پس از بازکردن مغازه به داخل رفته و بعد از مدتی با 2 کیسه خارج شده و در مغازه را دوباره بسته و رفتهاند.
در ادامه مأموران شماره پلاک خودرو را استعلام کردند و معلوم شد که پلاک متعلق به یک خودروی پراید سرقتی بوده است.
جستوجوها برای شناسایی آدم ربایان و سارقان ادامه داشت تا اینکه چند روز بعد گزارش کشف یک جسد در اطراف کهریزک به مأموران اعلام شد؛ مشخصات جسد کشف شده نشان میداد که او همان مازیار است.
پس از آن مأموران در تحقیقات تخصصی به یکی از اقوام مقتول به نام حمید مشکوک شده و او بازداشت شد. وی در همان ابتدا به قتل مازیار اعتراف کرد و گفت: به همراه دو نفر دیگر به نامهای مجید و ناصر دست به این کار زدهایم، البته قصدمان کشتن مازیار نبود و فقط میخواستیم طلاها را سرقت کنیم.
وی در توضیح ماجرا اظهار کرد: چون میدانستم که مازیار طلافروش است و وضع مالی خوبی دارد، موضوع سرقت از مغازه او را با دو نفر از دوستانم در میان گذاشتم و آنها هم پذیرفتند. قرار بود من جای طلافروشی را نشان دهم و آنها سرقت کنند. روز حادثه دوستانم با لباس مخصوص به مقابل طلافروشی رفته و خودشان را مأمور اورژانس اجتماعی معرفی کردند و گفتند درباره همسر سابقش چند سؤال دارند. مازیار هم بدون اینکه مقاومت کند سوار خودرو شد اما وقتی متوجه شد دروغ گفتیم و قصد سرقت داریم شروع به داد و فریاد کرد که در همان لحظه مجید آمپول بیهوشی به او تزریق کرد و بعد هم ناصر کلید مغازه را از جیبش برداشت و با مجید وارد مغازه مازیار شدند و طلاها را دزدیدند. بعد از آن هم از شهر خارج شدیم میخواستیم مازیار را در جایی رها کنیم و برویم که متوجه شدیم او فوت کرده است.
پس از اعترافات حمید 2 متهم دیگر که به یکی از شهرستانها فرار کرده بودند، شناسایی و بازداشت شدند و پرونده آنها با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد؛ در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده اولیای دم خواستار صدور حکم قصاص شدند.
در ادامه متهمان یک به یک به جایگاه رفتند و با تکرار اظهارات و اعترافات شان گفتند: قصد ما کشتن مازیار نبود و فکر نمیکردیم که با آمپول بیهوشی بمیرد وگرنه چنین کاری نمیکردیم. حالا هم از اتفاقی که افتاده پشیمانیم و امیدواریم که خانواده مقتول ما را ببخشند.
بعد از اظهارات متهمان و وکلای آنها قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
مهر تأییــد بر حکم مجـــازات زن توطئــه گر
گروه حوادث/ زن جوان که با همدستی دو مرد غریبه سناریوی قتل شوهرش را طراحی و اجرا کرده بود، پس از محاکمه در شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز به اتهام معاونت در قتل شوهرش به 15سال حبس و به خاطر روابط پنهانی به 99 ضربه تازیانه محکوم شد. این حکم صبح دیروز از سوی قضات شعبه هفدهم دیوانعالی کشور مهر تأیید خورد.به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این جنایت از دوازدهم شهریور سال 93 بهدنبال مراجعه زن جوانی به اداره پلیس اسلامشهر درباره ناپدیدشدن شوهرش کامبیز شروع شد. لیلا 30ساله در شرح ماجرا به افسر پرونده گفت: شوهرم از دیروز به خانه برنگشته است و از وی اطلاعی ندارم.
کارآگاهان جنایی درپی تحقیقات گسترده از اقوام و برادر کامبیز دریافتند که این زوج با هم درگیری و اختلاف داشتند بهدنبال این اطلاعات بود که آنها به لیلا ظنین شدند و سرانجام لیلا در بازجوییهای پی در پی لب به اعتراف گشود و راز قتل همسرش را برملا کرد.
وی گفت: در فضای مجازی با کیوان آشنا شدم و کم کم به هم علاقهمند شدیم چندباری همدیگر را دیدیم اما شوهرم به من مشکوک شد و شروع به بدرفتاری کرد هرچه میگذشت اختلاف من و کامبیز بیشتر میشد وقتی موضوع را به کیوان گفتم او از من خواست شوهرم را به جای خلوتی بکشانم تا او را بکشیم.روز حادثه با کامبیز و دختر 6 سالهام به باغی در محمدشهر کرج رفتیم دقایقی بعد کیوان و دوستش ساسان هم به آنجا آمدند و شوهرم را با ضربههای چاقو به قتل رسانده داخل یک چاه که در وسط باغ بود، انداختند.
بدنبال فاش شدن راز این جنایت بود که کیوان و ساسان نیز به اتهام مشارکت در قتل بازداشت شدند آنها در همان بازجوییهای اولیه به قتلی که مرتکب شده بودند اعتراف کردند.
این سه متهم پس از انتقال به دادسرا و تکمیل تحقیقات وهمچنین صدور کیفرخواست در دادگاه کیفری استان البرز تحت محاکمه قرار گرفتند.
در این پرونده کیوان متهم به مشارکت در قتل و رابطه نامشروع بود، برای ساسان اتهام مشارکت در قتل و برای لیلا همسر مقتول نیز معاونت در قتل وهمچنین ارتباط نامشروع و زنا گرفته شد.معاون اول قوه قضائیه نیز از جانب دختر کوچک مقتول خواستار پرداخت دیه شد کیوان و ساسان که متهم به مشارکت در قتل بودند به شرط پرداخت یکصدمیلیون تومان رضایت گرفتند اما زن جوان به 15 سال حبس و 99 ضربه شلاق محکوم شد و کیوان نیز به خاطر ارتباط نامشروع به 99 ضربه شلاق محکوم شد.کیوان و ساسان پس از واریز یکصد میلیون تومان از نظر جنبه عمومی جرم در همین شعبه تحت محاکمه قرار گرفتند وهر کدام به ده سال حبس محکوم شدند.
احکام صادر شده پس از سه نوبت رسیدگی به این پرونده صبح دیروز از سوی قضات شعبه 17 دیوانعالی کشور تأیید شد.
سرقت 3 میلیـــاردی سرایدار از خانه همسایه
گروه حوادث: سرایدار ساختمان که 3 میلیارد تومان از خانه زوج همسایه سرقت کرده بود، برای اینکه گرفتار نشود، تصاویر دوربینهای مداربسته را پاک کرد اما کارآگاهان پس از بازگرداندن حافظه دوربین، راز این سرقت را فاش کردند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اواخر اردیبهشت امسال زنی با مراجعه به کلانتری 102 پاسداران از سرقت 3 میلیاردی پول و طلا و اموال باارزش خانهاش خبر داد. پس از این شکایت کارآگاهان برای کشف جرم راهی محل سرقت شدند و با مشاهده دوربینهای مداربسته ساختمان همسایه که مشرف به محل جرم بود، با مراجعه به مدیر ساختمان از وی فیلم روز قبل را درخواست کردند اما وی اظهار داشت دوربین در صبح روز جمعه به صورتی کاملاً غیرعادی در دو مرحله فرمت شده و هیچ گونه سابقهای از روزهای قبل در دستگاه وجود ندارد. کارآگاه «سعید مجیدی»، رئیس پایگاه چهارم پلیس آگاهی بیان داشت: همین موضوع باعث حساسیت کارآگاهان شد و علت حذف اطلاعات حافظه دستگاه را از سرایدار ساختمان جویا شدند که وی گفت در حال آموزش و نحوه کار دستگاه DVR به سرایدار جدید بوده و اتفاقی برق ساختمان رفته و حافظه دستگاه پاک شده است. با توجه به تناقضگوییهای سرایدار، دستگاه برای بازگردانی محتویات حذف شده به پلیس آگاهی انتقال یافت، پس از بازگردانی اطلاعات و مشاهده فیلم بیرون و داخل ساختمان در زمان وقوع سرقت معلوم شد سرایدار سرقت را مرتکب شده است و صبح روز بعد نیز برای کتمان موضوع ابتدا هارد دستگاه را فرمت و سپس برق را قطع و وصل میکند تا پاک شدن فیلمها طبیعی جلوه کند.سرایدار پس از دستگیری ضمن اعتراف به سرقت گفت: حدود 6 سال است که هر روز به درخواست شوهر شاکی به خانه آنها میرفتم و کارهای خدماتی برایشان انجام میدادم من همیشه خود را مدیون محبتهای شاکی و شوهرش میدانم. اما وقتی قرار شد سرایدار جدید برای خانه بیاورند، تصمیم به سرقت گرفتم و شب حادثه وقتی صاحبخانه بیرون رفت چون در جریان خراب بودن در ورودی ساختمان آنها بودم، با هل دادن در وارد حیاط شدم و پس از آن در داخلی را با پیچ گوشتی باز کردم و با جست وجو در داخل اتاق خوابها، مقادیری طلا و سکه پیدا کردم. بعد هم از آنجا فرار کردم.
دختری که در زندان زاده شد
محمدبلوری/قسمت پنجم
کوتاه از سرآغاز داستان: مهتاب زن جوانی که با وجود بیگناهی و دشمنی بهجرم قتل شوهر دستگیر شده بود در زندان نوزاد دختری بهدنیا آورد و تصمیم گرفت او را به خانوادهای ببخشد...
٭٭٭
شب به نیمه رسیده بود. در فضای نیمه روشن خوابگاه «زنجیرهای»، گاه به گاه آواز سر میداد و خط سکوت را میشکست. کودکی در خواب با بغضی درگلو، آه کشان مادرش را صدا میزد و هقهق اندوهناکی برمیخاست. مهرداد کوچولو هنوز بیدار مانده بود و هرشب این پرسش در ذهن کودکانهاش نقش میبست که چرا بچهها هر شب خواب مادرشان را میبینند و او را صدا میزنند...!
نگاهش به مهتاب بود که آن روسری آبی را بهصورتش فشرده بود و گاه نفس عمیق و اندوهناکی میکشید، اما مهرداد هرچه به فکر ماند نتوانست تصویری از چهره مادر را بهخاطر بیاورد؛ واژهای که برایش نامفهوم بود و تنها چهره تیره و استخوانی پدر را به یاد داشت که مدام در خماری چرت میزد و با کمر خمیده تکیه به دیوار داشت و سیگار نیمسوخته میان دو انگشتاش دود میکرد، هر وقت هم که صدایش می زد با تشر از او میخواست به بقالی سرکوچهشان برود و سیگار نسیه بخرد. بهخاطر میآورد چند ماه پیش که پدر او را تحویل پرورشگاه میداد، با لبخندی سفارش کرده بود که مهرداد جان اینجا پسر خوبی باشیها و...! میام به دیدنت. ولی از آن پس هرگز پدر را ندید و آنشب بارانی گاه به گاه به یک لکه مرطوب سقف پرورشگاه زل میزد تا چهره مادری را که ندیده بود در این لکه باران خورده ترسیم کند. چه شبها که به خودش قول داده بود اگر «مادر» بهخوابش بیاید ناهار فردایش را نذر گنجشکهای باغچه حیاط پرورشگاه کند و با تردید از خودش میپرسید: ولی مامانم چه شکلی است؟ چطوری بشناسمش، منکه روسریاش را ندارم بوبکشم! مثل مهتاب که نشانی از مادرش داره بوی مادر، بوی روسری...
٭٭٭
یک روز که مهتاب پای باغچه به تماشای مورچههای سرگشته نشسته بود مهرداد شوق زده بهسراغش آمد و گفت: میخوام از اینجا فرار کنم.
غمزده پرسیدم: برای چی؟
گفت: میخوام مادرم را پیدا کنم.
پرسیدم: چطوری، تو که مادرت را ببینی نمیتونی بشناسی؟
با خوشحالی یک قوطی مقوایی کوچکی را نشانم داد و گفت:با این جادو که توی قوطی هست. بهت زده گفتم: کدوم جادو؟ تو این قوطی چی هست؟
جواب داد: یک پروانه خوشگل گرفتم، تو شهر پروازش میدهم، میشینه رو شونه مادرم که میشناسم! بهت زده پرسیدم: آخه چطوری. کی گفته پروانهها مادرهای گمشده را برای بچهها پیدا میکنند.
- تو یک کتاب قصه بچهها خوندمش.
مهرداد با احتیاط، دهانه قوطی کشویی را باز کرد، پروانه رنگارنگی را که اسیرش کرده بود نشانم داد و گفت: ببین، چقدر قشنگه مهتاب! یک روز که از اینجا فرار میکنم، میرم تو شهر، یک جای شلوغ پروازش میدم. بعد دنبالش میرم تو شلوغی مادرم را که پیدا کرد رو سرش میشینه. من تو کتاب قصه خوندم. این پروانهها مادرهای گمشده را پیدا میکنن و به بچههاشان میرسونن.
من با شنیدن این قصه که مهرداد با شور و شوق تعریفش میکرد در کودکی مجذوبش شدم و به یاد مادرم افتادم. پرسیدم:
منم میبری؟ میخوام مامانم را پیدا کنم. روسر مامان من هم میشینه؟
مهرداد که از این پرسش من به هیجان آمده بود جواب داد: البته. این پروانههمه مادرها و بچههای گمشده را به هم میرسوند. از شوق بیتاب شدم و با بازوان از هم گشوده گفتم:من هم میآیم. اما کی؟
مهرداد جواب داد: روزی که خانوادهها به دیدن بچهها میان، روز شنبه. وسط شلوغی آدمها از دروازه پرورشگاه میریم بیرون.
ادامه دارد
بازداشت ناپدری معتاد به اتهام آزار کودک معلول
گروه حوادث/ ناپدری معتاد که در یکی از روستاهای تاکستان قزوین دختربچه معلول را آزار داده و از وی فیلم گرفته بود با اقدام به موقع پلیس و دستگاه قضایی دستگیر شد.
بهگزارش روابط عمومی دادگستری، حسین رجبی دادستان عمومی و انقلاب شهرستان تاکستان در تشریح این ماجرا اظهار داشت: بهدنبال انتشار فیلم اذیت و آزار کودک معلول در فضای مجازی بلافاصله با ورود و صدور دستور قضایی دادستانی متهم دستگیر شد.وی افزود: این عمل غیرانسانی از سوی ناپدری دختر معلول (سندروم داون) در یکی از روستاهای تاکستان رخ داده که متهم ظرف مدت کمتر از 24 ساعت دستگیر و برای انجام تحقیقات قضایی به دادگاه بخش اسفرورین تاکستان فرستاده شد.گفتنی است متهم به مواد مخدر از نوع شیشه اعتیاد دارد و به محض انتشار این فیلم نیروهای اورژانس اجتماعی، حراست، بازرسی و اداره بهزیستی شهرستان تاکستان و دادستانی با سرکشی به خانه شهروندان روستای «اک» که دارای فرزند معلول بودند، عامل آزار کودک معلول را شناسایی کردند.
علیرضا وارثی، مدیرکل بهزستی استان قزوین نیز گفت: در پی انتشار این فیلم در فضای مجازی مبنی بر آزار و اذیت یک کودک معلول با بررسیهای بهعمل آمده موضوع بلافاصله در دستور کار اورژانس اجتماعی، حراست، بازرسی و اداره بهزیستی شهرستان قرار گرفت. از آنجایی که حمایت از حقوق کودکان و معلولان در قانون به سازمان بهزیستی محول شده است این سازمان هیچگونه مماشاتی را در تضییع حقوق این عزیزان برنمیتابد و بشدت با مسأله معلول آزاری و کودک آزاری برخورد قانونی خواهد کرد و در اسرع وقت قانون عاملان این امر را به مجازات خواهد رساند.
بیرون کشیدن اجساد قربانیان و لاشه هواپیمای اندونزی از دریا
اجساد قربانیان و لاشه هواپیمای اندونزی که در اقیانوس هند سقوط کرده بود، از دریا بیرون کشیده شد.
به گزارش شبکه خبری سی ان ان، این هواپیمای مسافربری خطوط هوایی اندونزی با 62 سرنشین ساعت 2 و 40 دقیقه بعد از ظهر شنبه و فقط 4 دقیقه پس از بلند شدن از باند فرودگاه جاکارتا از رادار خارج شد و دو ساعت بعد مشخص شد این هواپیما به داخل دریا سقوط کرده است.
بنابر اعلام مقامات اندونزی، پنج کیسه حاوی اجساد قربانیان هواپیمای حادثه دیده برای شناسایی به واحد تحقیقات حوادث و 10 کیسه حاوی لاشه و بقایای هواپیما به بازرسان سانحه هوایی مستقر در جاکارتا تحویل داده شده است.نیروی دریایی اندونزی پس از شناسایی سیگنالهای جعبه سیاه هواپیمای حادثه دیده لاشه آن را پیدا کرد.